معنی آشوب ، بلوا

حل جدول

آشوب ، بلوا

مهلکه


آشوب، بلوا

مهلکه


آشوب و بلوا

جنجال

غائله


بلوا

آشوب

غوغا، آشوب، ازدحام، اغتشاش

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

بلوا

بلیه
سختی،
آشوب، غوغا،

فرهنگ معین

بلوا

شورش، آشوب، سرکشی. [خوانش: (بَ) [ع. بلوی] (اِ.)]

لغت نامه دهخدا

بلوا

بلوا. [ب َل ْ] (از ع، اِ) بلوی. زحمت. (غیاث اللغات). مشقت:
نزد عاشق درد و غم حلوا بود
لیک حلوا بر خسان بلوا بود.
مولوی.
|| شورش. غوغا. هنگامه. ازدحام. || عدم انقیاد. سرکشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به بلوی شود.

بلوا. [ب ُل ْ] (اِ) در لهجه ٔ خراسانیان امروز، بالوایه ٔ قدما است یعنی پرستو. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

بلوا

سختی، آشوب، غوغا

مترادف و متضاد زبان فارسی

بلوا

آشوب، ازدحام، اغتشاش، غوغا، ناامنی، فتنه، هرج‌ومرج، هنگامه، سختی، مشقت، گرفتاری، آزمایش، آزمودن،
(متضاد) آرامش، امنیت

معادل ابجد

آشوب ، بلوا

348

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری